-
پرواز
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 10:29
ای عبور ظریف! بال را معنی کن... تا پر هوش من از حسادت بسوزد!!!
-
ماهی فکرم!
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1384 16:03
به ماهی فکر کردم ولی چون به آب فکر نکردم... ماهی فکرم مُرد!
-
کاش بودی تو...
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 11:11
بی تو هر فصل خزانی ست پر از دغدغه تنهایی با تو هر لحظه شکوهی ست پس رویایی بی تو چون ماهی دور از برکه در هوای عطش آبم من بی تو بی تابم من با تو اما من از رحمت باران لبریز بی تو پژمرده چوبرگ پائیز با تو چون زمزمه موج به گوش ساحل دفتر خالی قلبم افسوس بی تو از واژه احساس تهی می ماند! ........... کاش بودی تو... کاش می...
-
و باز هم ابر...
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 12:11
نمی دونم چرا اینجوری شده ام... آسمون دلم گرفته و هر قدر می باره باز هم ابریه... از خودم منزجرم! این بدترین احساسیه که هر از گاهی قلبم رو مختص خودش میکنه... گاهی غریق لذت موفقیتهای آنی میشم و گاهی از یک شکست بزرگ سرخورده... تلاشهای بیهوده تا بوده همین بوده! نمی دونم چرا باید زیباترین روزهای عمرم رو با خزان غصه همراه...
-
امید دریا
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1384 11:07
همگان در پی وصلند ولیکن دریا فکر گلبوسه ای از جانب مهتاب به هنگام وداع بر لب سرخ و طلایی رنگش!
-
تقدیم به همه بزرگانی که رهگشایان وادی نورند!
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 11:52
... پرواز دشوار نیست! نگاه می کند و این جمله را در مقابل دیدگان صدها پرنده مشتاق با تنها دستان خسته اش می نگارد. در میان سکوت متحیر فضا کسی می پرسد: چگونه؟! می گوید: با رمز سحر هنگامیکه امیدوار از بلندای پر غرور شب سرازیر می شود. باز هم در این سوی سکوت کسی می پرسد: چگونه؟! ... با رمز جان ستان شمع هنگامیکه عاشقانه می...
-
یاد عزیزان
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 10:09
من از یاد عزیزان یک نفس غافل نیم اما نمی دانم که بعد از من کسی یادم کند یا نه؟!
-
زندگی زیبایی ست!
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 11:53
زندگی رویا نیست! زندگی زیبایی ست! می توان بر درختی تهی از بار زدن پیوندی می توان در دل این مزرعه خشک و تهی بذری ریخت می توان از میان فاصله ها را برداشت دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصله هاست! (حمید مصدق)
-
بهار
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1384 11:14
بهار... فصل درنگ عاطفه در کوچه باغهاست!
-
عظمت؟ نگاه؟
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1383 12:06
شنیدم که می گفت: بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن می نگری! گفتم: عظمت؟! نگاه؟! مدتها بود که هیچ عظمتی در هیچ نگاهی ندیده بودم...!
-
خود٬ اولین ستاره دیگر باش!
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1383 10:53
با قامت بلند نگاهت بر آخرین ستاره نظر کن؛ در صبح لایزال که می میرد... و... آنگاه خود٬ اولین ستاره دیگر باش!
-
اولین یادداشت
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1383 11:30
مدتهاست که نوشتن را فراموش کرده ام... مدتهاست قلم را با انگیزه به رشته تحریر درآوردن احساسات به اهتزاز در نیاورده ام... مدتهاست در طبیعت عاشقانه کنکاش نکرده ام... مدتهاست... اما...هنوز... قلبی برای فشرده شدن؛ چشمانی برای کنجکاوانه نگریستن و عاشقانه گریستن؛ و دستانی برای نوشتن وجود دارد! همچنان زندگی در جریان است......