بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

بودنت ستودنی ست!

 

ای همه معنای بودن

هر چه هستی باش

                        اما کاش...

نه٬ جز اینم آرزویی نیست!

هر چه هستی باش!

                        اما...

                             باش!!!...

تبریک!

خوب من!

 از همان هنگام که بر عشق لبخند زدیم،

از همان هنگام که گلواژه احساس را در وجودمان معنی کردیم،

از همان هنگام که بیقرار شدیم و قرار را در با هم بودن یافتیم،

با هم از پلکان زندگی بالا رفتیم و با هم سختیها را به دوش کشیدیم…

و تنها دلخوشی مان در طی مسیر٬ رضایت هم بود و بس!...

حال، همزمان با آغاز چهارمین سال با هم بودنمان، تو در آستانه مرحله ای جدید و من نظاره گر و باز همره همیشگیت! به خود می بالم و مفتخرانه می کوشم بر هموار کردن ره!

باشد که دست یاری پروردگار، به سوی بهترینها رهنمونت باشد و شوق نقش بسته بر دلت، تا نهایت راه، همدمت!

 عزیزم!

 تلاشت پایدار

 دلت امیدوار

 و موفقیتت روزافزون باد!

--------------------------------

به مناسبت پذیرفته شدن همسرم٬ در آزمون دکتری تخصصی فیزیک هسته ای٬ دانشگاه تهران

   

در تقلای شدن٬ بودنِ تو هستم کرد!

در تقلای شدن٬ بودنِ تو هستم کرد!

 

 

 در تکاپوی بودن

جایی مابین فرار و قرار

پرسه زنان

گاه این و گاه آن سو

گاه در خاموشی و گاه در بهت ناباورانه فراموشی!

آرزو می کردم کاش می توانستم زندگی را آنگونه که هست، ببینم.

یقین داشتم که دادار، زندگی را زیبا آفریده.

ایمان داشتم، اما چیزی نمی گذاشت تا باورٍ خود را باور کنم!!

بارها در مقابلش ایستادم...

و خود را مهیای کارزاری عظیم کردم...

اما هر بار فقط قانع شدم که نباید بایستم!

باید خود را تسلیم اوامر او کنم!

او همیشه، بی هیچ جنجالی، رستم بود

و من همیشه سهرابِ ماجرا!

خود را فراموش کرده بودم!

تا اینکه...

نوشدارویی، توان برخاستنی دوباره عطایم کرد!

 

غرق در نور* و یافتن پاسخ سوالاتی که پیش از این،هیچ جوابی برایشان نمی یافتم:

 

ماجرای مرگ چهار ساعته یک زن مسیحی، باز هم تجربه حالت مرگ... اما خدای او مِهرِ خالص است! خدای او با خدای بسیاری از ما تفاوت دارد:

 

...در عالم ماقبل فانی، ماموریت خود را در زندگی می دانستیم و حتی انتخاب می کردیم. جایگاه ما در زندگی بر اساس اهداف مأموریتمان تعیین می شود. ما از طریق معرفت الهی از امتحانات و تجربیاتمان در روی زمین خبر داشتیم و خود را بر همان اساس آماده می کردیم.... ما همه داوطلبانه آمدیم. همه ما مشتاق یادگیری و تجربه نعمتهایی بودیم که خدا برایمان آفریده است. همه ما داوطلبانه تصمیم گرفتیم به این دنیا بیاییم، ارواح شجاعی بودیم... به ما امکان می دهند که در اینجا به نفع خودمان عمل کنیم. اعمال خودِ ما مسیر زندگیمان را مشخص می کند و ما می توانیم هر وقت که بخواهیم، اعمالمان را اصلاح کنیم و برای زندگی مسیر تازه ای معین کنیم. من حیاتی بودن این موضوع را درک کردم که خدا با ما عهد کرده است که در زندگی ما دخالت نکند، مگر اینکه خودمان از او بخواهیم و آنوقت او با علم کامل خود کمکمان می کند تا به آرزوهای مشروع خود برسیم...

...هر عملی که نشاندهنده محبت باشد، ارزشمند است: یک لبخند، یک حرفِ تسلی بخش، کمترین فداکای. با این کردارهاست که ما رشد می کنیم...

...وقتی می بینیم که دوست داشتنِ کسی برایمان مشکل است، اغلب به خاطر آن است که او ما را به یاد چیزی در درون خودمان می اندازد که برایمان خوشایند نیست...

...راه به دست آوردن ایمان مثل هر خصلت دیگری، استفاده دایم از آن است. اگر یاد بگیریم از چیزی که داریم بیشتر استفاده کنیم، بیشتر به ما می دهند. این یک قانون معنوی است...

...تحت هدایت منجی فهمیدم که باید همه پیشامدها را بپذیرم، زیرا در آنها نفع بالقوه وجود دارد. باید منظور و موقعیت خود را در زندگی زمینی ام می پذیرفتم. می توانستم روی اتفاقات منفی ای که برایم افتاده بود، کار کنم و بر تأثیرات منفی آنها غلبه کنم... می توانستم دنبال افکار نیک و کلمات محبت آمیز بروم و به این ترتیب برای روح خودم و دیگران، مرهمی پیدا کنم...

...ناامیدی هرگز توجیهی ندارد، زیرا که هرگز به کار نمی اید. ما به اینجا آمده ایم که یاد بگیریم، عمل کنیم و خطا کنیم. لزومی ندارد که با سختگیری، خود را قضاوت کنیم، فقط باید هر بار یک قدم در زندگی پیش برویم، نه نگران قضاوت دیگران باشیم و نه خود را بر اساس قضاوت آنها بسنجیم...

 

باید فکر کنم! باید باور کنم که خودم همه چیز را انتخاب کرده ام! اگر بپذیرم، احساس آرامشی وصف ناشدنی همه هستیم را از آنِ خود خواهد کرد... و من  آرامش می خواهم!

 آرامش، آرامش، آرامش...

 

 

------------------------------------

* غرق در نور٬ نوشته بتی جی ایدی                                                              

با سپاس فراوان از سرکار خانم دکتر دلدار به خاطر معرفی کتاب