بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

نوروز پیروز!

گذر ثانیه ها در واپسین دقایقی که نوید ساعتی دوباره نمی دهند، بیشتر خودنمایی می کند.

یک سال دیگر می رود تا به تاریخ بپیوندد. رفته ها تاریخی تر می شوند و مانده ها در صف انتظار، پیکار سالی دگر را به جان می خرند.

امشب آسمان در آبی ترین نقطه اش غروب کرد...

شب نوشته هایم به معراج آزمودندم و خرسند، مژده طلوع ِ اولین در پس غروب ِ آخرین دادند.

غم رفت تا در بستر خواب ابدی بیاساید و شادی می رود تا عجین شدن با درد را بیاموزد...

هفت سین عاشقی گسترده ام و بی تاب، صدای گامهای نازنین یاری را می شمرم که وعده ماندن می دهد...

چه صفایی دارد میزبانی عشق...

 

آه ای گرداننده چشمها ودلها!

قلبم را در سلوک خویش مستدام ساز و دیدگانم را بصیرتی جاودانه بخش تا نادیدنی ها دیدنی گردد!
ای
اداره کننده شبها وروزها

روزم را چون شب پرسکوت و شبم را چون روز پر خروش ساز تا روزم از تو تهی نباشد و شبم از شوق آموختن...

ای دگرگون کننده زمانها و حالها

حالم را به بهترین حال مبدل گردان!