بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

بود و نبود

جای پا 

 

می دویدم؛ 

بر روی زمینی که می خواست بکر بماند!

پوشیده از برف بود... 

اما جای پا برایش معنی نداشت! 

چه لذتی داشت دویدن بر روی زمینی که حضورت را نمی بیند!!! 


نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 ق.ظ http://www.tehrooni.blogfa.com/

سلام
خوب قلم می زنی
شایت قشنگی هم داری
کسی در آسمان هاست که ما را جستجو می کند
اما افسوس که من و تو به دنبال نگاهی در زمینیم.؟!

نسیبه یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:35 ق.ظ http://sib85.blogfa.com/

سلام عزیزم
اگر حضورت برایش معنا نداشت هیچ گاه جای پایت را برای خودش نگاه نمی داشت.

maryam یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:36 ق.ظ http://baan3117.blogfa.com

کسی درد خندیدنم را نفهمید



و ناگاه باریدنم را نفهمید



ز سر شاخه های شکایت کسی هم



به دست خودم چیدنم را نفهمید



صدا زد مرا وقت رفتن کجایی



مرا دید و نشنیدنم را نفهمید



سکوتی سوال مرا زیر و رو کرد



جهانی نپرسیدنم را نفهمید



غروبی غریبانه در متن پرواز



کسی راز بالیدنم را نفهمید



نفهمیده عاقل شدم از جنون



چرا دل نفهمیدنم را نفهمید



به گریه شکستم لب خنده اما

کسی درد خندیدنم را نفهمید

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:50 ق.ظ http://3aban.blogsky.com

سلام

آره خوب!

مهدی چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:15 ب.ظ http://www.tehrooni.bligfa.com

سلام
خوشحال میشم اگر بتونیم با هم به صورت مشترک همکاری کنیم .

زهرا عابدینی پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 01:27 ب.ظ

احساساتت منو کشته..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد