باکم از بقیع باشد که ناکناد هلهله کبوترانِ سپیده دمانِ اینجایی در امتداد بیکرانه سکوت کفترانِ بقیعی باشد و من، غافل...
نمی دانم از او چه بگویم و چگونه بگویم؟!
خواستم از "بوسوئه" تقلید کنم. خطیب نامور فرانسوی که روزی در مجلسی با حضور "لوئی" از "مریم" سخن گفت.
گفت: هزاران سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده اند.
1700 سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملتها در شرق و غرب، ارزشهای مریم را بیان کرده اند.
1700 سال است که شاعران در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند.
1700 سال است که همه هنرمندان، چهره نگاران و پیکره سازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندیهای اعجازگر کرده اند.
اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوششها و هنرمندیهای همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانسته ان عظمتهای مریم را باز گویند که:
"مریم، مادر عیسی است!"
و من خواستم با شیوه ای چنین از فاطمه(س) بگویم.
باز درماندم!
خواستم بگویم فاطمه(س)، دختر خدیجه بزرگ(س) است،
دیدم که فاطمه نیست!
خواستم بگویم که فاطمه(س)، دختر محمد(ص) است،
دیدم که فاطمه نیست!
خواستم بگویم که فاطمه(س)، همسر علی(ع) است،
دیدم که فاطمه نیست!
خواستم بگویم که فاطمه(س)، مادر حسنین(ع) است،
دیدم که فاطمه نیست!
خواستم بگویم که فاطمه(س)، مادر زینب(س) است،
دیدم که فاطمه نیست!
نه...
اینها همه هست و این همه فاطمه نیست!
فاطمه، فاطمه است!
(دکتر علی شریعتی)
با سلام
چیه؟
مارو یادتون رفته
دیگه به من سر نمی زنی؟
من تازه داشتم به داشتن دوستی مثل شما عادت می کردم
بازم منتظزتونم
تا دوباره
بدرود
فردا روز شهادت دریاست ، باران بند بند انگشتان درختان را می شمارد و از سر شاخه های فروتن بیدهای مجنون فرود می آید.
روز شهادت کسی که مادر خورشیدهای دنباله داری است که تا هنوز تاریخ زلالی زمین را تضمین کرده اند.
ای بانوی آب و آیینه!
گیاهان از زمین به یاد تو سبز می رویند و شقایق ها از ازل تا ابد داغدار زخمی هستند که دستهایی نامهربان بر شانه های فدک زدند. هر دری را که می بینم ، دردی در من جوان می شود و زخمی کبود در من جوانه می زند.
ای زلال ترین بانوی دو عالم!
ای که تاریخ ، نامت را به احترام می نگارد و من تمام جغرافیا را به یاد تو محترم می شمارم ، ای زلال تر از نسیم و ای ماناتر از عشق ، هرگاه نام تو بر زبانم می وزد، جانی دوباره در من ریشه می دواند و اندوهی جانکاه زبانه می کشد.
می دانم هیچ سنگی لایق آن نبوده است که بر مزارت بنشیند و از این رو تنها خورشید بر مزار تو سایبان است.
هان ای «مادر پدر»!
نام تو را می برم ، زبان زمستانی ام شکوفه می زند، سلولهای صخره ای ام آواز می خوانند و کلمات مچاله شده ام دهان به دهان می گردند و جهان را شیرین می کنند.
تو در کدامین نقطه جغرافیا خورشید شده ای ؟ در کدامین دریا مرواریدی؟ با کدام ابر، از کدام سمت می باری که درختان به احترام باریدنت سبز ایستاده اند؟
ای بانوی زلال ، دریا مهاجر است ، صدا مهاجر است ، رودها مهاجرند، تنها اندوه توست ، تنها زخم پهلوی توست که در کبودی تاریخ ماندگار است. من که ذهن و زبانم با یاد تو شکفته می شوند، امروز با زبانی شکسته ، کلماتی سوگوار و اندوهی ژرف در خود می شکنم.
درجایی خواندم: «مگر می توان ، پهلوی تو بود و شکسته نبود».
محمود اکرامی
کاش هنوز هم شریعتی ها بودند
منم اپم
salam omidvaram ke haleton khob bashe webloge zibae dari tahsinet mikonam va omidvaram ke be karet edameh bedi
khoshhal misham be webloge manam sar bezani motmaen bash zarar nemikoni
agar dost dashti tabadoleh link ham anjam bedim
omidvaram ke to tamame marahele zindegiton movaffagh bashin
dostareh shoma shahrooz
khosh bashi va paydar
be omideh didar
نمی دونم اگه این کتاب دکتر شریعتی نبود الان چه جوری بودم امیدوارم هر لحظه کلامش زیبا کننده زندگیم باشه.
وبلاگ زیبایی دارین به من سر بزنین خوشحال می شم.
ممنونم بهم سر زدی.من لینکت کردم تو هم بکنی خوشحال میشم/
نمی خوای لینکمون کنی؟
سلام دمتون گرم ما رو تحویل نمی گیرین لینک نمی کنین حداقل ی سر بزنین.
سلام کجایی خانمی؟؟ مطلبی حرفی؟؟ هر وقت میام هنوز پست قبلته که.
سلام
تسلیت میگم
آپم خوشحال میشم سری بزنی
سلام دوست عزیزم.آپم اگه به کلبه درویشی من ی سر بزنین خیلی خوشحال می شم