بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

پایان!

 

چندی است که غوغای درون را سرپوشی از خموشی نهاده ام!

نهایت تنهایی را درست رو در رویت، در پیچش سپیدی امواج شب، در گمگشتگی مرز دریا و آسمان، در احساس غریب باران، در غرش تمام ناشدنی آب، در با تو بودن، احساس کردم!

صدایت از بیکرانها می آمد و وجود فرشی ام را با حضور عرشی ات تازه می کرد و از صحرای جنون درون بر ساحل امن دیوانگی می نشاندم که نوای تو ناب ترین موسیقی از جانب صاحب عرش فرش بود و کلامت برگزیده ترانه های ملکوتی...

در تو از خویش به خویش می رسیدم و عطش حضور را در خنکای سجود می سوزاندم...

دل از خویش می بریدم و بر حرف حرف نگاهت گره می زدم تا پایان مرعوب نمایش حتی پ ابتدایش باشد! هر انتهایی را به شادمانی بر آغازی دوباره می دوختم و...

به پایان آمد این دفتر

حکایت همچنان باقی است...

حکایت...

حکایت باقی...

حکایت دل من و تو تمامی نداشت!...

راز وجود زمینی ام در حضور خیالی آسمانی تو نهفته بود...

و پایان...

پایان و پایانهایی که خموشی برهان فراموشی در خود دارند...

و تا آغاز...

آغاز چه دور می نماید!!!

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:55 ب.ظ

نهایت تنهایی را
در با تو بودن، احساس کردم!

شیما دوشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ب.ظ

... می‌کنم جامه به تن، می‌روم از خانه برون
می‌روم در پی او با دل دیوانه‌ی خویش
پی آن گمشده می‌گردم و می‌آیم؛ باز...

پینه دوز چهارشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:12 ق.ظ

سلام خانومی
موسیقی متن نیز مثل خودمتن زیباست..
حکایت همچنان باقیست.

[ بدون نام ] یکشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:43 ق.ظ

من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست...

راضیه جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:13 ق.ظ

به من میگفت : انقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیرمیمیرم ... باورم نمی شد ... فقط یک امتحان
ساده به او گفتم بمیر...! سالهاست در تنهایی پژمرده ام... - کاش امتحانش نمی کردم

نیوشا جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:09 ب.ظ http://aniusha.persianblog.com

سلام عزیزم شاید تنهایی سرآغاز هستی انسان بوده هیچ شده در میان بسیاری از کسان که دوستشان میداری بسیار باز حس کنی که تنهایی شاید خمیر مایه اولیه عرفان و تصوف تنهایی غریب انسان با خویش است امید که اگر حس امروزت تنهایی است غمگین نباشد و تو را به بلندای ایمان و شادی برساند.یا حق.

محمد جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 ب.ظ http://www.otaghekoochakeman.blogfa.com/

زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن سعی کن همیشه طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی نیازی به پاک کن نداشته باشی.

دوست پنج‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:36 ق.ظ

دیری است که از خانه خرابان جهانم بر سقف فرو ریخته ام چلچه ای نیست

در حسرت دیدار تو آواره ترینم

هر چند تا منزل تو فاصله ای نیست

محمد پنج‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:30 ب.ظ http://www.otaghekoochakeman.blogfa.com/

اهل عشق،رنج راسالهابرمی‎ ‎تابد و باز مهربان است:عشق فخرنمی‎ ‎فروشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد