بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

دوردستها...

وقتی که بامدادان

 مهر سپهر جلوه گری را

 آغاز می کند

 وقتی که مهر٬ پلک گرانبار خواب را

 با ناز و کرشمه ز هم باز می کند

 آنگه ستاره سحری

 در سپیده دم خاموش می شود

 آری...

من آن ستاره ام که فراموش گشته ام

 و بی طلوع گرم تو در زندگانیم

 خاموش گشته ام

(حمید مصدق)

می نگرم

افق نگاهت را

دوردستها ردپای زلال نگاه توست!

دوردستها...                    

         ...

خیال دست یازیدنم نیست!

مرا همین کلبه درویشی بس است!

...

کاش کلبه درویشی ام آن دوردستها بود...

آنجا که ردپایی از زلال نگاه توست...

...

چه تمنای محالی دارم!!!!

نظرات 8 + ارسال نظر
شاهین سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:36 ق.ظ

سلام خلاصه پوست انداختی، مبارکه
فقط اولش دوباره با زمینه ساه میاد که باید یه فکری به حالش بکنی.
لوگوی سایتت هم کمی بزرگه

هادی سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:20 ق.ظ http://mrhadizadeh.blogsky.com/

نقاب نو مبارک!

نبی سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:02 ب.ظ http://onlygodonly.blogsky.com

بنام خدا
با غروب ستاره ای
خورشیدی بزرگ طلوع می کند
پس تمنای محالی نیست

مریم سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:48 ب.ظ

به حتم واژه خود رسوایی است !

شیما سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:08 ب.ظ

آه ای عزیز!

در زلال نگاه توست که تصویر من می درخشد...

اگر مرا به مهر بنگری

می بینی چهره ای در میان نگاه خود!

من در میان نگاه تو لانه کرده ام!!!

شایسته پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:21 ق.ظ

دورها آوایی است که مرا می خواند...

قلمت واقعا زیباست!

خواندن مطالبت به دنیایی ماورایی می کشاندم!

سربلند باشی!

رها سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:07 ب.ظ

کجای نوشتت تیز بود که عذابم داد رو نمی دونم
میدونم یه جاش یه چیزی بود که تو درک من نمی گنجه

فرنیا جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 ق.ظ http://farnia.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد