در آدمی٬ عشق و درد و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالم مُلک او شود، نیاساید و آرام نیابد.
این خلق به تفصیل، در هر پیشه ای و صنعتی و منصبی، تحصیل نچوم و غیرذلک می کند و هیچ آرام نمی گیرد.
زیرا آنچه مقصود است، به دست نیاورده است.
آخر، معشوق را دلارام گویند، یعنی دل به وی آرام گیرد، پس به غیر چون آرام و قرار گیرد؟!
(؟)
الهی بی نشانم به نشانه هایت"
الهی آنگاه که دوام را بر دوری بنا نهادم ، دیدم آنچه را نباید می دیدم و
آنگاه که لب به خاموشی بستم ،شنیدم آنچه را سکوت کردم ...
الهی به شب بیدارم و به سحر هشیار ...
که اولین و آخرین دستگیرم تویی ...
الهی مه رویان بسان دی ، هر روز می آیند و نسیم وصلم می دهند ...
آنکه را مست عطر تو گشت کجا شتاب یابد؟ ..
الهی دینداران سیه پوشت ، رسوایان بی علم اند ...
به شوق نگاهی خان می بازند و به اشکی ره توبه می پیمایند
الهی دیده مهر از نگاه غیر چرکین است ...
از منبر نشینان بی خانه ات بس دلگیر است ...
الهی به بنده نوازیت
از هوای خویش سیرابم کن
و چشم امیدم را برمردمان کور گردان ...
بینا به حقایقم گردان و
زنده به چشمه صراط ات ...
الهی شاکرم به راهی که نرفتم و تو دلیلم بودی ...
فردایم را دردمند ماندگاری امروز ام نگردان
که مرا جز یکتایی ، همه هیچ است ...
الهی گزاف گویان صحرای پیرامونم را
به نور توفیق خویش رهنما باش ...
الهی تنهاییم را سرشار گردان و
تنهاییم را مگیر ...
کین درد نفهمیدن
خستگی سالهای استغنایم را سنگین تر می کند ...
الهی گر او را بدین خانه می نوازی ، آسانم کن
و چشم دیده ام را بر شب بی انتهای بصیرت خویش روشن گردان ...
الهی آرام ام گردان و جوششم کن ....
و آن کس را که بر سیاهی خویش نقاب دوستی می زند
و شهد مجلس ام می شود خار گردان ...
الهی دلم را قوی گردان
تا نیاویزم بند محبت بر فریب خویش
و قلبم را وسیع گردان
تا وابستگی های بی ریشه و نا ماندگار را در خویش بمیرانم ....
الهی مهر را مهری جز مهر تو نیست
انیس مهر اش را از مهرت سرشار گردان ...
نگو اگر برود نمی شکنی.!.
حتی جوهر همین خودکار قدیمی
هم می داند
حالا روزهاست که
تو برای او می نویسی
هنوز؟؟
نه!!
قلمم را در برهنگی شب گم کرده ام
حواسم کجاست ؟
چیزی نمی نویسم
فقط چون مسخ شدگان
می نگرم
بازی تقدیر م را
هان
قلمم کو؟؟
قانون یعنی
یک جهان سکوت
....
4 مرداد1384
خواستم بگویم
سکوت
سکوت هم
شکست
رویا را زندگی کن !
بارانی شدن را
در عشق بی پروا شدن را
با تمام وجود حس کن !
مگذار احساس دوست داشتن در تو گم شود
با خویش بجوی او را
عابر تشنه خسته است
ببار امشب آمدنت را
نا پاکی
نا کامی نیست؛
«کمی بی غم شدن چیز بدی نیست»
این مریم کی بیده
شعرهای قشنگی از خودش در وکنه
دیگر مجالی نیست...اگر برود، آیا باز هم می آید؟!!
تنها چند گام دیگر تا آسمان مانده...
می ترسم که برود و مرا بر جای بگذارد...
می ترسم!!...
...
امشب
جهان دشوار
خدا دشوار
من دشوار می گذرم
از کنار این جهان
که منم.