بهانه ای برای نوشتن
بهانه ای برای نوشتن

بهانه ای برای نوشتن

آینده در دستان من است!

تا رسیدن به سراپرده عدل

رودها در راه است

موجها در پیش است

باید از پهنه این رود گذشت

اینک از حال به آینده پلی باید زد!

زلف فرداهای شکوهنده ما

همچنان منتظر دست نوازشگر ماست!

نبض تاریخ و زمان

خفته در پنجه دست من و توست!

بر سر و سینه تاریخ گُلی باید زد

هر چه غم بود گذشت

                            بهر تجدید حیات

سوی آینده پربار پُلی باید زد!

نظرات 7 + ارسال نظر
خدای گونه ای در تبعید... پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:41 ق.ظ http://www.kaveer.blogsky.com

شیما جان سلام
بعضی جاها رو آدم دوست داره مخفیانه و مرتب بخونه اما وقتی اوضاع خراب می شه که نویسنده مجبورت می کنه نظر بدی مثل الان تو.
عدالت! فقط تو کتابا می شه پیداش کرد یا پیش خدا. همین. روی این زمین تخم مرغی هر کسی دم از عدالت زد آخرش تو زرد از اب در اومد اونم دوزرده. تنها علی بود که عدالت رو فهمید و عدالت رو اجرا کرد اما همونایی که بعد از علی علم عالت رو بالای حرمسراهاشون برافراشتند به روش شمشیر کشیدند.
عدالت این روزها بهانه ست. بهانه ای برای بهره کشی مطمئن تر از من و تو. یه سوپاپ اطمینانه برای جلوگیری از این دیگ بخار در حال انفجار جهان. کجای این عدالته که ...
هیچی. آنچه حقیقت است در بیان نمی آید و هر آنچه در بیان می آید روزی می فهمیم که هرگز ارزش گفته شدن نداشته است. با همه ی اینا دمت گرم و سرت خوش باد ساقی!
دوست دارم ساقی صدات کنم. چون حرفایی که می زنی حرفای هیچکدوم اونای دیگه نیست. یه جورایی تازه. یه جورایی مدفون شده در گذشته. یه جورایی متهورانه که هر کسی جرات گفتن شون رو به خودش نمی ده. مطالبت رو دوست دارم.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:44 ب.ظ http://ss57.blogsky.com

سلام دوست خوبم من شیفته وبلاگ شما شده ام.میخوام بدونی که همیشه یه قلبی به خاطرت میتپه.اونم قلب خودت. دوستدارشما علی.

مریم یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 07:03 ب.ظ http://baan3117.blogfa.com

سیاوش کسرائی
--------------------------------------------------------------------------------

پس از من شاعری آید
پس از من شاعری آید
که اشکی را که من در چشم رنج افروختم
خواهد سترد
پس از من شاعری آید
که قدر ناله هایی را که گستردم نمی داند
گلوی نغمه های درد را
خواهد فشرد
پس از من شاعری آید
که در گهواره نرم سخن هایم شنیده لای لای من
که پیوند طلایی دارد او با من
و این پیوند روشن قطره های شعرهای بی کران ماست
ولی بیگانه ام با او
و او در دشت های دیگری گردونه می تازد
پس از من شاعری آید
که شعر او بهار بارور در سینه اندوزد
نمی انگیزدش رقص شکوفه های شوم شاخه پاییز
که چشمانش نمی پوید
سکوت ساحل تاریک را چون دیده فانوس
و او شعری برای رنج یک حسرت
که بر اشکی است آویزان
نمی سازد
پس ازمن شاعری آید
که می خندد اشعارش
که می بویند آواهای خودرویش
چو عطر سایه دار و دیرمان یک گل نارنج
که می روبند الحانش
غبار کاروان های قرون درد و خاموشی
پس از من شاعری آید
که رنگی تازه داررنگدان او
زداید صورت خاکستر از کانون آتش های گرم خاطر فردا
زند بر نقش خونین ستم
رنگ فراموشی
پس از من شاعری آید
که توفان را نمی خواهد
نمی جوید امیدی را درون یک صدف در قعر دریاها
نمی شوید به موج اشک
چشم آرزویش را
پس از من شاعری ‌آید
که می روبد بساط شعرهای پیش
که می کوبد همه گلهای به پای خویش
نمی گیرد به خود زیبایی پرپر
نگاه جست و جویش را
پس از من شاعری آید
که با چشمم ندارد آشنایی آسمانهای خیال او
و او شاید نداند
می مکد نشت جوانی را ز لبهای جهان من
و یا شاید نداند
غنچه های عمر ناسیراب من بشکفته درکامش
و یا شاید نداند
در سحرگاه ورودش همچو من رنگ خواهم باخت
پس از من شاعری آید
که من لبهای او را درد هان شعرهای خویش می بوسم
اگر چه او نخواهد ریخت اشکی بر مزار من
من او را در میان اشک و خون خلق می جویم
و من او را درون یک سرود فتح خواهم ساخت






هادی دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:38 ب.ظ http://mrhadizadeh.blogsky.com/

برای نتوانستن... نه گفتن را محکم تر از همه میدانم...

برای نخواستن... نشدن را به فعل شدن هرگز نمیبازم...

برای ندیدن... نخوردن... نیز چون کوهی راه به جلو ندارم...

معلم زندگی گفته بود این بد است... آن نیکوست...

من همان کردم... بی چون و چرا... بی ریسه از گریزها...

اما بدان... این نه غرور است... نه خود را خواستن...

این منم... که فهمیده نمی شوم...

علی سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:15 ب.ظ http://mywhisper.blogfa.com

شعر خیلی قشنگیه
دوستش دارم

شایسته سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ب.ظ http://setarehhhh.blogfa.com

سلام وبلاگ خوبی دارید

اگه به وبلاگ من بیاید خوشحال میشم

http://setarehhhh.blogfa.com/

موفق باشی در پناه حق

امیر چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ

سلام
شعر بسیار قشنگیه..میشه بگید شاعر این ترانه کیه؟ فکر می کنم اجرا هم شده باشه..اگر میدونید خواننده این قطعه رو هم بهم بگید ممنون میشم..مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد